رد شدن به محتوای اصلی

اسامی مشاهیر و چهره های سرشناس استانهای ایران

http://i25.tinypic.com/keulgy.jpg


اسامی مشاهیر و نامداران 30 استان ایران



1- تهران - محمد زکریای رازی
۲- خراسان رضوی - حکیم فردوسی
۳- اصفهان - محمود فرشچیان
۴- آذربایجان شرقی - ستارخان
۵- فارس - سعدی
۶- خوزستان - احمد محمود
۷- قم - شیخ کلینی
۸- کرمانشاه - شهرام ناظری
۹- آذربایجان غربی - مسعود پزشکیان
۱۰- سیستان و بلوچستان - یعقوب لیث صفاری
۱۱- گیلان - مجید سمیعی
۱۲- کرمان - هوشنگ مرادی کرمانی
۱۳- همدان - بابا طاهر
۱۴- مرکزی - امام خمینی
۱۵- یزد - محمد علی اسلامی ندوشن
۱۶- اردبیل - علی دایی
۱۷- هرمزگان - ناصر عبداللهی
۱۸- قزوین - عبید زاکانی
۱۹- زنجان - شهاب‌الدین سهروردی
۲۰- لرستان - عبد الحسین زرین کوب
۲۱- کردستان - بهمن قبادی
۲۲- گلستان - عنصرالمعالی کیکاوس
۲۳- مازندران - رضاخان
۲۴- خراسان شمالی - اُرُد بزرگ
۲۵- بوشهر - رئیس‌علی دلواری
۲۶- خراسان جنوبی - محمدحسن گنجی
۲۷- ایلام - مجتبی ملکی
۲۸- چهارمحال و بختیاری - سردار اسعد
۲۹- سمنان - محمود احمدی نژاد
۳۰- کهگیلویه و بویراحمد - حسین پناهی


از سایت:مشاهیر ایران

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

ارد بزرگ و آسیای مرکزی

مقاله زیر از سایت پایگاه تاجیکستان برداشت شده است : ارد بزرگ اندیشمند برجسته فارسی زبان است که پیروان بسیاری در میان اهل اندیشه و دانش دارد . در تاجیکستان افکار او را همانند مادر تاجیکستان " گلرخسار صفی آوا " می دانند و در افغانستان او و احمدشاه مسعود را یک اندیشه و فکر مشترک می پندارند و دوستی نزدیک آن دو هم بر این باور افزوده است . در نظریه " قاره کهن" ارد بزرگ ، پافشاری بسیار بر همگونی فرهنگ و تاریخ مشترک بیست کشور حوزه تمدنی ایران باستان می بینیم . ارد بزرگ در آنجا از استاد فردوسی یاد می کند . در داستان ایرج ، فزون خواهی شرق و غرب برای نفوذ در دایره تمدنی ایران دیده می شود . سلم و تور نماد این دو بخش هستند که برادر خویش ایرج را از پای در می آورند . متاسفانه دخالت های استعمار پیر انگلیس و پرورش افکار غلط باعث شده است که ایران باستان هزار پاره شود . پاکستان تاریخ خویش را از امویان و عباسیان آغاز می کند افغانستان و تاجیکستان هم که نیاز به گفتن ندارد آنسوی ایران در عراق ، سوریه و لبنان ، داستان وخیم تر و غمبارتر است . صحبت بر روی نظریات ارد ...

گواهی سارها

در زمان‌های قدیم در یکی از شهرهای فارس مرد خداشناس و نیکوکاری بود که او را درویش دانا می‌گفتند و ازآن جا که مرد پاک‌سرشت و خوش‌نیتی بود همهِ مردم شهر او را می‌شناختند و برایش احترام زیادی قائل بودند.‌درویش تصمیم داشت که در سال جدید به سفر حج برود به همین خاطر اول تمام کارهایی را که باید انجام می‌داد مرتب کرد و تصمیم گرفت کمی زودتر سفرش را شروع کند تا این که در شهرهای میان‌راه استراحت کند و جدا از قافله و آهسته آهسته به سوی خانهِ خدا برود.روزها راه می‌رفت و شب‌ها را در روستاها و شهرهای میان‌راه منزل می‌کرد. یک روز در میان بیابان به کاروانسرایی رسید و از‌ آن جایی که دیگر غروب شده بود تصمیم گرفت شب را همانجا بماند. از قضا این کاروانسرا، کاروانسرایی متروک بودکه محل دزدها و راهزنان بود و آنها چون درویش را با کوله‌‌پشتی‌اش دیدند خوشحال شدند که تنهاست و کسی به دادش نمی‌رسد.درویش گفت: من پول و پله‌ای که به درد شما بخورد ندارم. لباس من هم که به درد شما نمی‌خورد. من یک درویش پیر هستم که به سفر خانهِ خدا می‌روم و مختصر پولی دارم. - این شما و این هم کوله‌پشتی من. اما بگذارید من بروم. دزدها خندیدن...

رَد خویشتن

رَد راستی ، رَد خویشتن است . ارد بزرگ اگر علم و دانش ما این همه به بی طرف بودن خود می نازد، از آن روست که جز کنجکاوی ناسالمِ ناتوانان چیز دیگری ندارد . فریدریش نیچه اندرز جبران خلیل جبران به همسران جوان : جام یکدیگر پر کنید ، لکن از یک جام ننوشید .از نان خود به هم ارزانی دارید ، اما هر دو از یک نان تناول نکنید . جبران خلیل جبران